طبابت

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم ///// به دو عالم ندهم لذت بیماری را

طبابت

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم ///// به دو عالم ندهم لذت بیماری را

مشخصات بلاگ

در عصر حاضر سه مکتب طبی به طور عمده نفس می کشند:
طب قدیم!
طب جدید!
طب تلفیقی!
اکثر مطالبی که به اسم طب سنتی و طب قدیم در جامعه تبیین می شود در واقع طب تلفیقی هست!!!
اما بنده در اینجا فقط و فقط قصد دارم به ترویج طب قدیم که پایه ای وحیانی دارد بپردازم.
باشد که مقبول افتد!

آخرین نظرات
نویسندگان

اخلاق پزشکی

دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۱۱ ب.ظ

اخلاق پزشکى در اسلام 
فصل اوّل : مسؤ ولیت پزشکى 
احکام اسلام  
بى تردید خداوند متعال آفریننده همه چیز است ، اوست که دانا و ناظر بر هرآنچه در جهان است . به بندگانش دانا و بصیر است ، فرموده : ((مالکیت (و حاکمیت ) آسمانها و زمین از آن اوست ؛ زنده مى کند و مى میراند و او بر هر چیز تواناست ، اوّل و آخر و پیدا و پنهان آن است و او بر هر چیز داناست ، او کسى است که آسمانها و زمین را در شش ‍ روز [شش دوران ] آفرید، سپس
 بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت )؛ آنچه را در زمین فرو مى رود مى داند و آنچه را که از آن خارج مى شود و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالامى رود و هر جا باشید او با شماست و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهید بیناست )).(184) که در این رابطه آیه هاى بسیارى نازل شده است .

خداوند متعال نسبت به بندگانش بخشنده و آمرزنده است و خیر و صلاح و سعادت آنان را مى خواهد، خداوند متعال فرموده است : ((او کسى است که آیات روشنى بر بنده اش [محمَّد] نازل مى کند تا شما را از تاریکیها به سوى نور ببرد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است )).(185)
و در سوره اى دیگر فرموده است : ((به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، ستایش ‍ مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است (خداوندى که بخشنده و بخشایشگر است ) و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته ))(186) که در این مورد نیز آیه هاى بسیارى نازل شده است .
اگر خداوند متعال احکامى را که امور معاش و معاد (از جمله احکام قصاص ) را براى بندگانش تشریح کرده است ، به وسیله این احکام سعادت و کمال و حفظ آنان را از لغزش یا سقوط در دره هاى سرکشى و گمراهى و ضلالت ، مى خواهد، همانطورى که اوّلین آیه از سوره حدید به این مطلب اشاره کرده است .
هنگامى که از امام باقر (علیه السلام ) در رابطه با علت تحریم میته ، خمر، گوشت خوک و خون سؤ ال شد، امام در جواب فرمودند: ((خداوند متعال آنها را بر بندگانش حرام نکرده است بلکه ماوراى آنها را نیز از رغبات حلال کرده است و پرهیزى از آنچه حرام کرده است نیست ، ولى او خلق را آفرید و به آنان آنچه بدنهایشان انجام مى دهند و آنچه به صلاح آنان است ، آموخت و آن را بر بندگانش حلال کرد و آن را مباح دانست و آنچه به زیانشان هست نیز آموخت و آنان را از انجام آن برحذر داشت ، سپس آن را بر کسى که ناچار و بدنش جز با آن نمى تواند دوام بیاورد، حلال کرد)).(187)
از امام رضا (علیه السلام ) روایت شده است که فرموده اند : ((آنچه خداوند حلال کرده است صلاح و بقاى بندگان در آن است و به آن نیازمندند، و چیزهایى را یافتیم که حرام هستند و بندگان از آنها بى نیازند گرچه در آنها فایده اى است )) .
حرّ عاملى فرموده : ((احادیثى که در این رابطه اند، بسیارند)).(188)
خداوند متعال ، اسلام را نعمتى دانست که او بر بندگانش نازل کرده است و این نعمت را با قرار دادن على (علیه السلام ) امام و رهبرى بر مسلمانان در روز غدیر کامل کرده است ؛ چنانچه در آیه سوم از سوره مائده فرموده است : ((امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان ) شما پذیرفتم )).
حق تشریع از آن کیست ؟  
اگر خداوند متعال تنها آفریننده و صاحب این جهان و انسان است و آگاه و دانا بر تمام روابطى که در آن هست و دانا بر آنچه به صلاح یا به زیان آنان باشد، پس تنها اوست که اختیار تام در وضع قانون و تشریع دارد و تنها اوست که سعادت و کمال انسان را تضمین مى کند و بر تمام حالتها و رفتارهاى انسان واقف است .
هر کس دیگرى ، جز خداوند سبحان و متعال متصدى این امور گردد (که چیز قابل ذکرى از این جهان و انسان نمى داند)، بیرون از جاده انصاف و مناسبات یا مقتضیات عقلى و فطرى خواهد بود. بلکه ظالم و متجاوز است و نمى تواند نظام کامل و شاملى را وضع کند که با رفتار و کردار انسان مطابقت داشته باشد؛ البته اگر نگوییم که او در بیشتر موارد آنچه به ظلم و شقاوت انسان یا نابودى و هلاکت او مى انجامد، وضع خواهدکرد.
در این مورد مثالى ذکر مى کنیم : اگر شخصى وسیله اى را در کمال دقت و پیچیدگى بسازد که نسبت به اطرافش ‍ تأ ثیرات مختلفى از خود نشان بدهد، آیا کسى که از حقیقت ترکیب این وسیله اطلاعى ندارد، حق منع سازنده اش را در استفاده از آن دارد؟ و یا حق دارد نظم و قانونى ایجاد کند که سلامت و دوام آن را با تمام جزئیات و ویژگیهایش ‍ حفظ نماید؟! و در نتیجه این انسان ناآگاه به آن وسیله یا به برخى از اجزایش خود را قانون گذار بشمار آورد؟ آیا کسى او را به خاطر انجام این کار ستایش مى کند؟ یا او را ملامت یا سرزنش خواهد کرد؟ آیا ممکن نیست که از هر عاقل یا منصفى درخواست شود تا او را از این کار باز دارند و به علت خسارتها و کمبودهایى که از سرکشى اش بروز مى کند جریمه شود، اینها علاوه بر عقاب و جزاى برابرى است که در انتظارش خواهد بود(189) تا موعظه اى براى خود و پندى براى دیگران ، باشد .
نتیجه اى که مى گیریم این است که خداوند متعال و سبحان حق تشریع و قانونگذارى را بر تمام جهان و بر هر چیز دارد و تنها اوست که بر تمام بندگانش شاهد است و احاطه دارد .
گستردگى قوانین اسلام  
قوانین الهى و تعالیم قرآنى ، علاوه بر تکامل انسان در انسانیتش و در قربش به ذات حق تعالى و پیروزى در رضاى پروردگار، براى تحقق کمال و سلامت و سعادت (کمال سعادت و خوشبختى ) براى انسان ، وضع شده اند .
بدیهى است هر چه نظامها دقیقتر و گسترده تر باشند، سعادت و سلامت انسان نیز کاملتر و رسیدنش به آن هدف والا، سریعتر و آسانتر خواهد بود. و براى همین ، تعالیم و قوانین اسلامى دقیق و گسترده براى تمام کارها و احوال و اوضاع انسان ؛ چه سیاسى ، اقتصادى ، رفتارى ، نفسى و یا غیره وضع شده اند، خلاصه هر آنچه به فرد یا جامعه تعلق داشته باشد از دایره قوانین اسلامى خارج نیست .
هر چیزى تابع قانونى است و نظامى بر آن حاکم است که آن نظام ، قانون را در خدمت و سعادت و خیر و صلاح انسان توجیه مى کند. بله از هر چیزى که به انسان تعلق داشته باشد، از خوردن و نوشیدن و ایستادن و نشستن گرفته تا راه رفتن و تارهاى صدایش نیز غافل نشده است . بلکه قوانین پروردگار در انتخاب و ابعاد خانه اى که انسان در آن زندگى مى کند و لباسهایى که مى پوشد و در رفتارهایش حتى در خواسته هاى قلبى انسان و کارهاى پشت پرده اش نیز دخالت دارند .
اسلام هیچ قانونى را که به جایگاه اجتماعى انسان یا به سلیقه او و خواسته هایش یا به روح و حالت نفسانیش یا به سلامت بدنى اش لطمه اى بزند، تشریع نکرده است . براى مثال : به تعالیم اسلام که به گرفتن ناخن انسان و آرایش مو و دستوراتى که به پاکیزگى و طهارت داده شده اند، اشاره مى کنیم .
مثلا: خداوند متعال از مرد کثیف متنفر است .(190)
و نیز آمده است که : ((پاکیزگى نشانه ایمان است )).(191)
و از پیامبراسلام (صلى الله علیه و آله ) روایت شده است که فرمودند : ((واى بر بنده کثیف !)).(192)
خداوند بعضى از لباسهایى که به جایگاه اجتماعى انسان لطمه اى مى زنند و باعث خوار شدنش در چشم دیگران مى شوند، حرام کرده است .
علاوه بر اینها بسیارى از موارد و حالتهایى که برانسان پیش مى آید ذکر کرده است که غیر از قانونگذارى الهى هر قانونگذار دیگرى از آنان غافل مانده است ؛ چون قانونگذارى الهى از ساحت مقدس حق سرچشمه مى گیرد.
امام صادق (علیه السلام ) فرمودند : ((جامعه نزد ماست ، پرسیدم : جامعه چیست ؟ گفت : صحیفه اى است که هر حرام و حلالى در آن است و هر چیزى که انسان نیازمند اوست حتى دیه خراش ، سپس دستهایش را به هم زد و گفت : ابامحمَّد! رخصت مى دهید؟ گفتم : فدایت شوم در نزد شمایم ، پس هر چه مى خواهید انجام بدهید، با دست مبارک ویشگونى گرفت و گفت : حتى دیه این اثر)).(193)
طبیعت قوانین اسلام  
در اینجا نمى خواهیم ادعا کنیم که گستردگى قوانین اسلام بر اساس نص واضح و صریح بر هر امر کوچک و بزرگى ، استوار است ؛ چون آن کارى است بس دشوار، ولى کمال گستردگى دراینجا این است که او به انسان ، روحیّه وحالاتش نگاهى آگاهانه دارد.
دیده مى شود : اوّلاً : کارهاى ثابتش که هیچ تغییر و تبدیلى در هیچ برهه اى از زمان و احوال در آن به وجود نمى آید، براى آنها قوانینى ثابت و نظامهاى محدودى تعیین کرده است . از جمله قوانین میراث ، ازدواج و طلاق و غیره مى توان نام برد. و ممکن است در آن ، تمام احکام ثابت در موضوعها با عنوانهاى نخستین ، طبق اصطلاح اصولى ، وارد کرد .
دوم : کارهایى که قابل تغییر و تبدیل باشند که ممکن نیست داراى چهارچوبى معین و ثابت باشند، پس باید اصول و قوانین عامى قرار دهد که لسانشان تغییرپذیر باشد.
در نتیجه این قوانین و ضوابط ثابتند و تنها مصادیق و افراد آنها، متغیر است .
ممکن است دیگر موضوعاتى که در اصول به آنها ((عناوین ثانویه )) اطلاق مى شود در این محدوده وارد ساخت . اینجاست که اسلام نسبت به فرهنگها و علومى که به سود جامعه اسلامى است و نسبت به امور داخلى و امنیتى کشورهاى اسلامى که بر اثر ظرفیت هاى گوناگون مختلف مى باشد نظرى خاص دارد. و این امر به اسلام نیروى خاصى داده است تا هر چیز جدیدى را در بر بگیرد و گام به گام با پیشرفتهاى مدرن و پیشرفت زمان همراه باشد . و همواره بتواند در حالتها در احوال مختلف تصمیمى مناسب اتخاذ کند . و در آینده نیز این نیرو را خواهد داشت . و اسلام تنها قانونى است که مى تواند، انسانى و مدرن و جهانى و همیشگى باشد .
فقیه و غیر فقیه  
1 - وظیفه فقیه کشف احکام ثابت الهى براى موضوعهایش و تطبیق قواعد و کلیات ثابت بر مصداقهاى متحول و متغیرش مى باشد. پس فقیه احکام شرعى را جعل و تشریع نمى کند، بلکه از آنها پرده بر مى دارد وقاعده را بر مواردش ‍ تطبیق مى دهد.
2 - شکى نیست که فطرت ، عقل و عقلا در جایى که احتیاط و عمل به آن ممکن نباشد(194) حکم مى کنند به رجوع کردن به کسى که قدرت بر کشف و تطبیق دارد؛ زیرا اوست که در این زمینه تخصص دارد و آمادگى آن را دارد تا در آینده مرجعى براى کسانى که فاقد این تجربه هستند باشد. همانطور که شخص عادى به پزشک یا مهندس در آنچه به آنان تعلق دارد مراجعه مى کند؛ چون او تجربه اى در این دو مورد به دست نیاورده است .
3 - همانطور که انسان طبق فطرت و سجیه و عقلش ، ماهرترین دکتر و متخصصان را برتر مى داند و جز به آنان به کسى دیگر مراجعه نمى کند، مگر در مواردى که نمى تواند از آنان استفاده اى ببرد که خداوند متعال براى رهنمود این گونه افراد فرموده است : ((اگر نمى دانید، از آگاهان بپرسید)).(195)
همچنین خداوند متعال در اشاره به اینکه این امر در سرشت و ذات انسان وجود دارد، فرموده اند: ((آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند یکسانند؟)).(196)
4 - از سوى دیگر : سرشت و ذات انسان او را در مراجعه به کسانى که به راستگویى و اخلاصشان از متخصصان اطمینان دارد، سوق مى دهد و هر چه ، کارى که مى خواهد انسان آن را به بهترین وجه و کاملترین شکل انجام دهد، مهمتر باشد، اهمیت کسى که داراى بیشترین شرایط مناسب باشد، مهمتر است .
5 - دین و شرع ، بزرگترین مسأ له اى است که ممکن است در پیش روى انسان باشد، چون دستورات آن تمام موارد اجتماعى ، حیاتى و فردى او را در بر مى گیرد و آینده و سرنوشتش به آنها بستگى دارد (دنیوى و اخروى )، هر خللى یا تجاوزى که حاصل شود به طور مستقیم بر زندگى انسان و آینده اش تأ ثیر مى گذارد .
اگر این طور باشد - پس بر انسان است که سعى کند تا تمام شرایط و ضمانتهایى را که باعث مى شود تا به آن درجات از اطمینان کامل در باره کسى برسد که او را رهبر و معلم و مرشدى براى خود دراین راه مى بیند - چه از ناحیه علمى یا رفتارى یا غیره .
او جز شخص مجتهد و عادل نیست ، کسى که نخست نفسش را از درون تزکیه کرده است و سپس به بیرون پرداخته ؛ کسى که ظاهرش انعکاس باطنش باشد . کسى که والاترین و عظیمترین مهارتهاى علمى را در این زمینه دارا باشد. علاوه بر آنچه فقها در کتابهایشان به آن اشاره کرده اند .
پزشکى و فقیه  
اگر پزشکى یکى از موارد گسترده اى باشد که گاهى به احکام و قوانین اسلامى به طور مستقیم یا غیر مستقیم ، راجع است ، پس طبیعى است که دکتر یا مریض و کسانى دیگر که با این موارد رابطه اى دارند، باید پیوسته به کتابهایى که مرد اعلم در قانونگذارى اسلامى براى آشنایى با احکام شرعى ، نوشته است مراجعه کنند؛ چون این امر در بیشتر موارد بر نظرها و رفتارهایشان به طور قابل توجهى تأ ثیر مى گذارد .
پزشکى در اعتبار شرعى  
پزشکى یک وظیفه اى شرعى محسوب مى شود و واجب کفایى است . همه از ترکش مجازات مى شوند و با عمل بعضى به آن ، از دیگران ساقط مى گردد که موارد زیر صحت این گفته را تأ یید مى کنند :
1 - از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود: ((مردم هر سرزمینى از سه چیز بى نیاز نمى شوند که هم در دنیا و هم در آخرت نجات دهنده آنان است ، اگر از آنها روى برگردانند، نادانند: فقیه عالم و دانا و امیرى نیکوکار و اطاعت شونده و طبیبى بینا و مطمئن )).(197)
2 - از ابى عبداللّه (علیه السلام ) روایت شده است که فرمود : ((حضرت مسیح (علیه السلام ) فرموده است : کسى که مداواى شخص ‍ زخمى را ترک کند بناچار شریک زخم زننده است و چون زخم زننده خواستار فساد مجروح شد، کسى که از درمان او دورى کند خوبى او را نمى خواهد پس اگر خوبى او را نمى خواهد به ناچار خواستار فسادش شده است )).(198)
علاوه بر اینها اسلام ، مؤ منین را برادر یکدیگر مى داند و باید در امور آنان اهتمام ورزید و نیازشان را برآورد و به آنان غذا رساند و این که دست همدیگر را در موارد بلا بگیرند و مؤ من برادرش را سود برساند و از دلتنگى اش بکاهد، علاوه بر خیلى از چیزهاى دیگر که گنجایش آنها در این چند خط ممکن نیست .
موارد پزشکى در هر حالت نمى تواند از این قاعده مستثنا باشد. اگر نگوییم که از والاترین و کاملترین مصداقها در بسیارى از موارد بالا مى باشد.
اهمیت پزشکى در اسلام  
علاوه بر اینکه پزشکى مسؤ ولیتى دینى است که به حد وجوب کفایى مى رسد، کافى است بگوییم اهمیت دادن اسلام به این علم تا آن حد است که آن را با علم ادیان (وغیره از علوم همانطور که در متنها آمده )، مقایسه کرده است . و این دو علم تنها علمهایى هستند که مى بایست به آنها توجه خاصى کرد و براى رسیدن به آنها باید سعى و تلاش کرد. از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) روایت شده است که فرموده اند : ((علم دو نوع است : علم ادیان و علم ابدان )).(199)
همچنین از آن حضرت روایت شده است که : ((علم سه نوع است ؛ فقه براى ادیان ، پزشکى براى ابدان و نحو براى زبانها مى باشد)).(200)
و درعبارت کراجکى درجواهرش آمده است : ((علوم چهار نوعند: فقه براى ادیان ، پزشکى براى ابدان ، نحو براى زبانها و علم نجوم براى شناخت زمانها مى باشد)).(201)
وظیفه پزشک  
علاوه بر اینکه پزشکى یک مسؤ ولیت دینى است ، یک ضرورت اجتماعى و انسانى و رسالت اخلاقى و مسؤ ولیت عقلى نیز مى باشد؛ چون :
1 - ضرورتى است انسانى و اجتماعى ؛ زیرا برانسان واجب است تا در پیشبرد روند انسانى به سوى تحقق اهداف و بینشهایش و آرزوى رسیدن به سعادت و خوشبختى ، سعى و تلاش کند تا به بالاترین درجات کمال انسانى برسد که با رسیدن به آنجا عوامل و نشانه هاى بدبختى و خستگى از بین خواهد رفت .
2 - مسؤ ولیتى عقلى است که به ناچار باید باشد تا انسانها باقى بمانند و براى کاهش بد بختى و بلا و دردها به آن نیازمندیم .
3 - بالا خره رسالتى است اخلاقى ؛ جاى شک و بدگمانى در آن نیست ، چون از والایى و کمال نفسى صحبت مى کند که نفوس دیگران را راضى کرده و به آنان آرامش و اطمینان مى بخشد و براى همین است که هیچ کس پزشکى را، که از درمان مریض امتناع مى ورزد؛ نمى بخشد. البته اگر توانایى آن را داشته باشد، یا به علت کمبود پول مریض امتناع کند، پس تمام مردم ، آن پزشک را فاقد اخلاق والا و پاک مى دانند .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی