احادیث پزشکی(7)
تربیت
مهم ترین حکمت
بیمارى ، نقش سازنده تربیتى آن در زندگى انسان است . از پیامبر خدا (صلى الله علیه
و آله و سلم ) روایت شده که در این زمینه فرمود:
المرض سوط الله فى الارض یؤدب به عباده
.
بیمارى ، تازیانه خدا در زمین است که با آن ، بندگان خویش را ادب مى
کند.
آنچه در
سخن امام صادق (علیه السلام ) در تبیین گونه نخست از گونه هاى بیمارى آمده ، یعنى
((بیمارى آزمون )) خود، اشاره اى به همین
حکمت است ؛ زیرا کلمه ((بلوى )) در متن
عربى روایت ، به معناى آزمایش است و از سوى دیگر، فلسفه همه امتحان هاى الهى نیز
تربیت انسان و رشد و شکوفایى استعدادهاى نهفته در درون اوست .
البته ، نه فقط
حکمت بیمارى ها تحقق امتحان الهى است ؛ بلکه فلسفه تن درستى و سلامت نیز همین است .
به دیگر سخن ، هر یک از دو حالت تن درستى و ناتن درستى ، آثار تربیتى مثبتى دارند و
براى تکامل انسان نیز ضرورى اند. در این موضوع ، حکایات جالبى از امام صادق (علیه
السلام ) نقل شده که امیر مؤ منان به بیمارى اى گرفتار شد. جمعى ایشان را عیادت
کردند و از حال وى پرسیدند و گفتند: اى امیر مؤ منان ، به چه حالتى شب را به روز
درآوردى ؟ امام (علیه السلام )، بر خلاف عادت متعارف فرمود:
اءصبحت بشر.
با
بدى شب را به صبح آورده ام .
آنان از این سخن ، شگفت زده شدند و گفتند: سبحان
الله ! آیا این ، سخن چون تویى است ؟
امام (علیه السلام ) در پاسخ آنان فرمود:
خداوند متعال مى فرماید:
ونبلوکم بالشر والخیر فتنة والینا ترجعون (228)
فالخیر: الصحة والغنى ، والشر: المرض والفقر، ابتلاء
واختبارا.(229)
یعنى در این سخن خداوند، خیر، همان تن
درستى و بى نیازى ، و شر نیز همان بیمارى و فقر است که آزمون و امتحان
هستند.
1/1 - پاکسازى جان :
در مورد خطاکاران ، نقش تربیتى
بیمارى در پاره کردن پرده هاى غفلت ، بیدار کردن آنها و تزکیه جانشان از ناپاکى ها
و آلودگى ها تجلى مى یابد، چونان که امیر مؤ منان فرموده است :
اذا ابتلى الله عبدا اءسقط عنه من
الذنوب بقدر علته .(230)
چون خداوند، بنده اى را مبتلا به
بیمارى کند، به اندازه بیمارى اش از گناهان او فرو مى کاهد.
1/2 - تکامل انسان :
اما بیمارى نیکوکاران و پرهیزگاران
، مرتبه آنان در پیشگاه خداوند را بالاتر مى برد و به تکاملشان مى انجامد، چنان که
از پیامبر خدا نقل شده است که فرمود:
ان الرجل لیکون له الدرجة عند الله ، لا یبلغها بعمله حتى
یبتلى ببلاء فى جسمه ، فیبلغها بذلک .(231)
مرد، گاه داراى مرتبه اى در پیشگاه
خداوند است ، که به عمل خویش بدان نمى رسد تا آن هنگام که به ابتلایى در جسم خود
آزموده شود و بدین واسطه به آن مرتبت برسد.
با توجه به آثار تربیتى بیمارى در
زندگى انسان ، این که شخص در همه عمر سالم بماند و هیچ گاه بیمار نشود، از دیدگاه
روایات رسیده از معصومان ، پدیده اى نکوهیده است .
پیامبر خدا (صلى الله علیه و
آله و سلم ) در این باره مى فرماید:
کفى بالسلامة داء.(232) درد همین بس که
(هماره ) سلامت باشد.
همچنین در حدیث دیگرى این گونه آمده است :
ان الله یبغض العفریة النفریة الذى
لم یرزاء فى جسمه ولا ماله .(233)
خداوند، آن بد نهاد بد کردارى را که
به هیچ بلایى در تن و دارایى خویش گرفتار نمى آید، دوست ندارد.
البته باید به
این نکته هم توجه داشته باشیم که مطلق بیمارى ، همانند مطلق تن درستى ، داراى آثار
تربیتى مثبتى در انسان نیست . از همین رو، موسى (علیه السلام ) در دعاى خویش از
خداوند، طلب مى کرد:
یا رب
! لا مرض یضنینى ولا صحة تنسینى ، ولکن بین ذلک ، اءمرض تارة فاءشکرک ، واءصح تارة
فاءشکرک .(234)
خداوندا! نه آن بیمارى اى که مرا زمین
گیر کند و نه آن تن درستى اى که به فراموشى (تو) در افکند، بلکه حالتى میانه (مى
خواهم )؛ گاه بیمار شوم تا پس از آن شکر تو گویم و گاه تن درست باشم تا سپاس تو
بگزارم .
از داود نبى (علیه السلام ) نیز نقل شده است که در دعاى خویش چنین مى
گفت :
اللهم لا صحة تطغینى
ولا مرضا یضنینى ولکن بین ذینک .(235)
خداوندا! نه تن درستى اى مى خواهم که
به طغیانم کشاند و نه بیمارى اى که زمینگیرم سازد؛ بلکه حالتى میان این دو را
خواهانم .
امیر مؤ منان نیز چنین دعا مى کرد:
اللهم انى اءعوذ بک ... من سقم یشغلنى ، ومن صحة تلهینى
.(236)
خداوندا! به تو پناه مى برم ... از
ناتن درستى اى که به خویش مشغولم دارد و از تن درستى اى که به بازى ام سرگرم
سازد.