تعریف بدن از لسان مبارک امام هشتم!
طب الرضا علیه السلام (رساله ذهبیه)
بنام خداوند بخشاینده مهربان دست بدامن فضل خداى میزنم باو از لغزشها پناه میبرم خداوند بنده ایى را مبتلا نمیکند، بدنى را دچار بیمارى نمیسازد مگر اینکه دارو و درمانى هم برایش قرار مىدهد و براى هر دسته از دردها نوعى از داروها و درمانها است.
بدن آدمیزاد حکم کشورى را دارد که پادشاهش قلب باشد.
رگها و اوصال و دماغ عمّال او هستند (فرمانروایان).
خانه آن پادشاه دل است زمین و حیطه استیلاى او بدن است اعوان او دستها، پایها، لبها، گوشها و زبان است.
خزانه او معده و شکم، سراپرده او صندوقچه سینه است.
پس دستها یاران (معاونان) او هستند که آنچه را بخواهد نزدیک کنند یا دور سازند و بر آنچه پادشاه اشارت کند عمل نمایند.
پایها مرکب فرمانبردار پادشاه هستند که هر کجا بخواهد او را نقل و انتقال میدهند.
چشمها پادشاه را بآنچه از نظرش پنهان است دلالت میکنند زیرا شاه درون سرا پرده است چیزى و کسى در سراپرده او راه نمییابد مگر باجازت او.
و همین چشمها براى پادشاه دو چراغ روشن نیز هستند.
گوشها بمنزله حصن و حصار مملکتند مانند پاسداران در مرز کشورند چیزى و کسى را در خاک او وارد نمیکنند مگر با موافقت او چون توانائى آن را ندارند که بىاشارت او کار کنند و هنگامى که پادشاه فرمان احضار چیزى را صادر کرد خود بحال سکوت و انتظار بسر میبرد تا بوسیله گوشها چه مىشنود پس آنچه را شنید جواب میگوید.
زبان با افزار و ادوات بسیار خود سخن پادشاه را ترجمه میکند. از جمله آلات و افزار زبان ریح الفؤاد و بخار معده و لبها و دندانها هستند که بعضى از بعض دیگر بىنیاز نیستند و سخن زیبا و تمام ادا نمیشود مگر آنکه در بینى بگردد زیرا بینى کلام را زیبا میکند چنان که دمیدن در مزمار بصورت آواز خوشى در مىآید.
اما سوراخهاى بینى دو نقیب او هستند. بویهائى را که خوش و معطر است و پادشاه آن را دوست دارد بر او داخل میکنند و چون بوى بدى پیدا شد که شاه از آن نفرت داشت بدستها فرمان میدهد که جلوى بینى را بگیرند و از ورود آن ممانعت کنند.
براى این سلطه و اقتدارى که باین پادشاه دادهاند علاوه بر خوشى و ناخوشى که از اعوان و عمال خود مىبیند برابر کارهایش ثوابها و عقابها مقرر است، شکنجه او از شکنجههاى پادشاهان ظاهرى قهار جهان سختتر است، ثواب او از پاداش آنها بالاتر اما شکنجه او اندوه است و پاداش او سرور و خوشى است.
منشأ حزن و اندوه طحال (سپرز) است و مبدء سرور و خوشى کلیه و ثرب است و از کلیهها دو رگ بصورت اتصال دارد از این رو سرور و اندوه آشکار و علامتشان بروى صورت پدیدار مىشود.
و این رگها که در تن آدمى است راههائى است از عمال بسوى پادشاه و از پادشاه بسوى عمال و شاهد بر این مطلب آنست که وقتى دوا میخورید رگها آن دوا را بفعالیت خود بمحل درد میرساند.
بدان که جسد آدمى بمنزله زمینى است پاکیزه که چون به آبادانیش مشغول شوى و آبیارى کنى بطورى که در آبیاریش افراط نکنى تا غرق شود (بصورت باتلاق و لجنزارى در آید) و تفریط نکنى تا از کم آبى تشنه بماند و خشگ شود البته همیشه معمور و آبادان خواهد بود حاصلش فراوان و زراعتش پاکیزه خواهد شد و اگر از آن غفلت بورزى فاسد و خراب خواهد گشت و گیاه و سبزه در آن روئیده نخواهد شد. بدن آدمیزاد بمنزله همین زمین است به تدبیر درست در خوردنیها و نوشیدنیها صحیح و صالح میماند و سلامتى در آن برقرار می گردد.