در کتاب اخلاق الحکماء نوشته اند که ابن عباد پیش ابونصر تحف و هدایا فرستاد و درخواست حضور او نمود و اظهار اشتیاق ارتباطبا وی کرد. ابونصر از این معنی منقبض شد و چیزی از آن تحفه قبول ننمود، تا آنکه زمانه به او مثل زد و به ری رسید و کی جامۀ چریکن در بر و کلاه کهنه بر سر داشت و کمربند کوتاهی بر هیئت ترکان، و صاحب همیشه می گفت: