وظایف طبی طبیب از نگاه بوعلی
وظیفه طبیب آن است که از کیفیت یک حالت به علل پى برد و اگر نتواند بوسیله معاینه مقدماتى، چگونگى حالت را دریابد از حرفه خویش استمداد جوید و پرسشها و پاسخهاى زیر را در نظر گیرد:
آیا علت مورد نظر از عناصر است؟ در این صورت این عنصر در چه حدى مؤثر است؟
اگر مزاج علت آن است، کیفیت و کمیت آن کدام است؟ شاید هم این علت از اخلاط است که باز نوع خلط و اندازه آن (کیفیت و کمیت آن) کدام است؟ و یا اینکه علت از قواهاست و در این صورت اندازه آنها چقدر است؟ و آخر الامر ممکن است از ارواح باشد و در این حالت تا چه اندازه و در کجاست؟ پایدارى و تغییر هر حالتى که ممکن است بصورت علت در نظر گرفته شوند، باز لازم است مقدار آن معلوم شود. همچنین طبیب باید اندامها و وظایف آنها را بوسیله تشریح و حس (بررسى و مطالعه و مشاهده) بشناسد و آنچه که لازم است طبیب در ذهن خود تصور نماید و بر آن دلیل بیاورد، بیمارى ها و موجبات جزئى و علائم آن بیمارى هاست و باید بداند که بیمارى چگونه برطرف مى شود و تندرستى چگونه پایدار مى ماند. بر طبیب است که در این سنجشها دقیق باشد، معاینه اش همه جانبه باشد و دلیل نتیجه گیرى هاى خود را درباره بیماریهاى (علل) نهانى به تفصیل و صراحت بیان کند.[1][2]
[1] ( 17)- در اینجا اختلاف مختصرى در دو نسخه انگلیسى و عربى به چشم مىخورد و مطالبى که در نسخه انگلیسى آمده است براى خواننده مفهومتر است، سه بند( پاراگراف) بالا را از متن انگلیسى نیز مىآوریم: طبیب باید برخى از آنها را بعنوان حقیقت بپذیرد.
این اصول که شالوده علم طباند و از فیزیک( طبیعیات) مشتق شدهاند و حقایق مسلم فیزیکى هستند، باید مورد قبول طبیب باشد. از سوى دیگر برخى موضوعات دیگرى در طب وجود دارند که باید از طریق منطق و استدلال پذیرفته شوند. بدین ترتیب طبیب باید مطالب اصولى را که زیربناى علم طباند بصورت امرى مسلم بداند و درصدد اثبات وجود آنها نباشد. در تمام شاخهها و رشتههاى ثانویه علوم این اصول بصورت یک« پیشدانش» پذیرفته مىشود و فقط در شاخههاى اصلى و نخستین دانش است که بر روى این اصول از طریق علم منطق و استنتاج بحث مىشود و اثبات آنها در حوزه فلسفه اعلى یا مابعدالطبیعه وارد مىشود. اگر طبیب نامدارى(eminent physician ) از طریق علم منطق و استدلال و استنتاج درصدد اثبات وجود عناصر، اخلاط، و موضوعات دیگرى از اینگونه که بصورت اصول علمى از فیزیک مشتق شدهاند- برآید، دو اشتباه مرتکب شده است:
نخست آنکه مطالبى را وارد علم طب کرده است( منطق) که متعلق به طب نیست و-- دیگر آنکه او بر این تصور است که کمک و مساعدتى در اعتلاى علم طب کرده است که در حقیقت چنین نیست. موضوعاتى که باید به عنوان اصول، بدون استدلال و برهان، پذیرفته شوند عبارتند از:
عناصر اربعه، وجود مزاجها و انواع آنها، اخلاط، انواع و موضع آنها، قوا، انواع و موضع آنها، ارواح، انواع و موضع آنها، و این قانون کلى که یک حالت بدون موجب و علت نمىتواند تغییر کند یا نیست شود، و انواع آن علتها.
موضوعاتى که لازم است از طریق مشاهده و تجزیه و تحلیل پذیرفته شوند اندامها و وظایف آنها است. موضوعاتى که ذکر مىشوند باید با برهان و استدلال آموخته شوند: بیماریها، علتهاى ویژه آنها، نشانهها و طرق حفظ سلامت و علاج بیماریها. از موضوعاتى که مذکور افتاد برخى کاملا عیان نیستند و باید با توسل بمرجع کمیت و زمان و بهرهگیرى از استدلال کاملا توصیف شوند.
[2] ابن سینا، حسین بن عبد الله - مترجم: شرفکندى، عبد الرحمن، قانون (ترجمه شرفکندى)، 8جلد، سروش - تهران، چاپ: دهم، 1389 ه.ش.