آداب و شرایط و اخلاق مریضِ متعالَج
باسلام مطلب زیر نوشته ی مرحوم عقیلی خراسانی (رحمه الله علیه) درباره ی اخلاق مریض هست و مدل تعامل با طبیب.
خواندن این مطلب برای هرکسی که به طبیب مراجعه میکند ، خالی از لطف نیست.
بدان که از جمله آداب و شرایط و اخلاق او، این پنج امر است:
اوّل: آن که باید طلب نماید و اختیار کند طبیبى را که متّصف و متخلّق به اوصاف و اخلاق مذکوره- کلًّا أو بعضاً- باشد و اعتقاد بدان داشته باشد. و اگر چنین کسى در بلاد او یافت نشود که عالم و عامل هر دو باشد، ناچار اختیار نماید طبیبى را که عالم باشد؛ گو در عمل قاصر و یا تارک بود؛ زیرا که بر عاملِ بى علم چندان اعتمادى نیست. و «عالم دیده و دانسته»، در همه وقت و حال و مرض، ادویه مضرّ و سَمّیه بالفعل و یا بالقوّة و المآل و ادویه مجهوله استعمال نخواهد نمود.
و عند الضرورة و لا بد اگر به مرض خاصّ، دواى سمّى را استعمال نماید، البتّه با مصلحات و بعض تریاقات آن به مقدار لایق خواهد نمود و بالفرض اگر اندک ضررى نماید، تدارک آن را مى تواند نمود؛ به خلاف «عامل جاهل» که نه از مصلحات و نه تریاقات و نه مقادیر شربات و نه مواضع استعمالات آنها مطّلع است؛ بلکه نفع و فایده بالفعلِ عاجلِ بعضى را دیده و از ضرر و إهلاک بالقوّة آجل و بالمآلِ آن غافل [است و] در هر جا و هر مرض و هر شخص استعمال خواهد نمود و هم چنین سایر ادویه مجهوله مسموعه و در کتب دیده.
دوم: آن که چون رجوع به طبیبى آورد، باید که خود را بالتّمام بدو سپارد و بالکلّ دست از اراده و اختیار و خواهش خود بردارد و آن چه او گوید به عمل آورد و آنچه کند قبول نماید و چون و چرا نگوید.
سوم: آن که باید که بداند و معتقد آن باشد که بهتر از او طبیبى نیست و احیاناً اگر مرض او در بین معالجه اشتداد یابد و یا به طول انجامد، منضجر و متردّد الخاطر نگردد که رجوع به طبیب دیگر آورد. و هم چنین خود را تخته مشق اطبّاء و مجرّبین نسازد؛ زیرا که بعضى امراض است که در ابتداء، اعراض آنها ساکن مى باشد؛ مانند حمَّیات صفراویه و دمویه و اورام، که در زمان تزاید و نوایب و بحرانات و هنگام نضج و تقرّح اشتداد مى یابند و تا موادّ آنها مندفع نگردند به اسهال و فصد و انفجار مثلًا تسکین آنها ممکن نیست. و بعضى امراض، زمان انقضاى آنها طولانى است؛ مانند امراض بلغمیه و سوداویه که به زمان اندک ممکن نیست که اصلاح یابند.
چهارم: آن که با طبیب به حسن خلق و ادب و حرمت و ملایمتْ تکلّم و معاشرت نماید و با او خشونت و سخن رکیک نگوید. و اگر از او منقطع گردد و به طبیب دیگر رجوع آورد، او را تشنیع و مذمّت ننماید و هر چند او بر خطا و غلط و سوءِ تدبیر بوده و رأى صایب نداشته.
پنجم: آن که اگر براى طبیبِ معالج خود تحفه [یى] و هدیه [یى] آورد، باید که موافق و لایق او آورد و آن هدیه را حقیر شمارد و وقرى و عظمى بر آن قرار ندهد. و اگر قبول نماید، بر او منّت نگذارد و سرزنش نکند و مایه تفاخر و تکبّر خود و مذلّت و حقارت او نسازد؛ بلکه بر خود منّت نهد که او قبول نمود و دست رد بر او نگذاشت؛ زیرا که او محنت کشیده و تشویش نموده و کسى که معالج کسى است، او مى داند که بر او چه مى گذرد نه دیگرى؛ بالجملة، مادام که [بیمار] او مریض است، گویا خودِ [طبیب] مریض است؛ خصوص در امراض صعبه شدیده حادّه و واسطه صحّت و تندرستى او شده و او را از قید و بند امراض و أعلال رهائى داده؛ خصوص که متموّل و توانگر باشد و طبیب به سبب توجّه و تَوَغّلُ در تحصیل علم و عمل و معالجه، از اشتغال به کسب و تحصیل معیشت خود و عیال خود بازمانده و تنگ دست باشد؛ زیرا که از یک کس دو کار نمى آید. و دیگر آن که با صحّت و تن درستى، هیچ چیز برابرى نمى کند؛ چنان چه گفته اند:
چرا نالد کسى از تنگدستى؟ که گنج بى قیاس است تندرستى!
و بعدِ صحّت و شفا، همیشه تعظیم و حرمت او را در مجالس و محافل مرعى دارد و او را نرنجاند؛ چنان چه گفته اند: چو بِه گشتى، طبیب از خود میازار چراغ از بهر تاریکى نگهدار!