طبابت

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم ///// به دو عالم ندهم لذت بیماری را

طبابت

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم ///// به دو عالم ندهم لذت بیماری را

مشخصات بلاگ

در عصر حاضر سه مکتب طبی به طور عمده نفس می کشند:
طب قدیم!
طب جدید!
طب تلفیقی!
اکثر مطالبی که به اسم طب سنتی و طب قدیم در جامعه تبیین می شود در واقع طب تلفیقی هست!!!
اما بنده در اینجا فقط و فقط قصد دارم به ترویج طب قدیم که پایه ای وحیانی دارد بپردازم.
باشد که مقبول افتد!

آخرین نظرات
نویسندگان

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود قانون شیخ الرئیس» ثبت شده است

باسلام مطلب زیر نوشته ی مرحوم عقیلی خراسانی (رحمه الله علیه) درباره ی اخلاق مریض هست و مدل تعامل با طبیب.

خواندن این مطلب برای هرکسی که به طبیب مراجعه میکند ، خالی از لطف نیست.

بدان که از جمله آداب و شرایط و اخلاق او، این پنج امر است:

اوّل‏: آن که باید طلب نماید و اختیار کند طبیبى را که متّصف و متخلّق به اوصاف و اخلاق مذکوره- کلًّا أو بعضاً- باشد و اعتقاد بدان داشته باشد. و اگر چنین کسى در بلاد او یافت نشود که عالم و عامل هر دو باشد، ناچار اختیار نماید طبیبى را که عالم باشد؛ گو در عمل قاصر و یا تارک بود؛ زیرا که بر عاملِ بى‏ علم چندان اعتمادى نیست. و «عالم دیده و دانسته»، در همه وقت و حال و مرض، ادویه مضرّ و سَمّیه بالفعل و یا بالقوّة و المآل و ادویه مجهوله استعمال نخواهد نمود.

  • سعید !!!

با سلام مطلب زیر،از حکیم عقیلی خراسانی درباره ی اخلاق پزشکی است که از نظر حقیر بر هرکسی که دست به طبابت و معالجه میزند، دانستنش واجب ولازم است.

لطفا با توجه وصبر و حوصله مطالعه بفرمایید.

و نیز، از جمله آداب و اخلاق طبیب، با اتّصاف به اوصاف مذکوره، بیست و دو امر است:

اوّل‏: آن که در هنگام معالجه، خود را در میان نبیند و شافى حق را- جلّ شأنُه- داند و بیند و دائم مستمدّ فیوض و برکات از او- سبحانه- باشد. و معلّم و استاد خود را بستاید و شکر و احسان او نماید؛ زیرا که چنان چه پدر و مادر او باعث و واسطه تولّد صورى و حیات جسمانى اویند، معلّم و استاد او باعث تولّد روحانى و حیات معنوى و استخلاص و نجات او از تنگناى ظلمت جهل به وسعت گاه عالَم علم و نوراند؛ چنان چه حضرت عیسى روح الله- على نبینا و آله و علیه السلام- مى‏فرماید «لَن یلِجَ مَلکوتَ السماءِ و السماواتِ مَن لَم یولَدْ مرّتَین»؛ پس [معلمان‏] الیق و أحقّ ‏اند به تعظیم و ستایش و شکرِ نعما.

و باید هر کسى که سخنى نیکو و امرى پسندیده بیان نماید و یا غلطى و یا خطایى از او صادر گردد و یا اظهار کند، بلا تأمّل در ردّ و انکار او در نیاید و معارض با کسى نگردد- باطلًا کان أو حقّا- و تقبیح و تشنیع طبیبى دیگر ننماید. و خطاى دیگران را مایه افتخار و تعزّز خود نشمارد؛ بلکه مایه تنبّه خود داند که خود چنین تدابیر ننماید.

دوم‏: آن که باید به حسن خُلق و بِشاشَت و لطف کلام، متفقّد و متوجّه احوال‏پرسى مَرضى باشد. و اگر تکرار و یا سوءِ تدبیرى نمایند، به زودى از جا در نیاید و طیش و غضب نکند و از خود نرنجاند و سخنى نگوید که باعث یأس آن‏ها گردد؛ بلکه به ترحمو تلطّف و مدارا، مکّرر سخن آن‏ها را بشنود و به عنوان نُصح و موعظه آن‏ها را از ناپرهیزى و سوءِ تدبیر باز دارد و بگوید: «زحمت و مشقّت چند روزى را براى صحّت و تندرستى دایمى اختیار باید نمود که‏این، سهل است و آن، دشوار».

  • سعید !!!

و از جمله علوم ضروریه مر او را، ده علم است:

اوّل‏: علم فقه و حدیث است و تبعیت و ولاى اهل بیت- صلوات اللّه علیهم-؛ به حکم آیه کریمه‏ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏»[1] و آیه وافى هدایت‏ «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»[2]، اساس و بنیاد دین خود را بدان استوار دارد؛ تا آن که به ورود شکوک و شبهات شیاطین نفسانیه و شیاطین إنسیه باید که‏ از جادّه استقامت نلغزد و منهزم نگردد.

و دوم‏: علم اخلاق است که آن را، خوب ورزد، و مَلَکه خود گرداند بعضى از آن را تا؛ صاحب خُلق نیکو باشد.

و سوم‏: علم حکمت است؛ براى تأیید و تشیید و تحقیق معانى و نکات و لطایف کلام و حُسن بیاناتِ صاحبان شریعت- صلوات اللّه علیهم-، که از آن شرافت و علوّ درجه و رفعت شأن آن‏ها معلوم مى‏ گردد. و عامل به علم حکمت باشد؛ یعنى حکیمِ راست گفتار و درست کردار و «واضعِ شى‏ء در موضع لایق آن» و تابع حقّ و أمر حقّ باشد، نه تابع هوا و هوس. و آن که علم حکمت را براى إباحت و یا مخالفت شریعت آموزد؛ یعنى اصل شریعت را قرار دهد و حکمت را تابع و آلت فهم آن، نه بالعکس که موافق رأى و خواهش خود تأویل نماید آن را.

چهارم‏: علم منطق است؛ خصوص کلّیات خمسه و معرفت جوهر و عرض و حدود؛ براى معرفت حدود و رسوم اشیاء، و صحّت و مرض، و فرق میان ذاتى و عرضى، و عامّ و خاصّ، و لازم و مفارق، و آن که «کدام مزاج، در تحت کدام مزاج؟» و «کدام مرض، در تحت کدام مرض؟» و «لازم، کدام مرض؟ و اصلى، کدام؟ و شرکى عارضى کدام؟» وتقسیم امراض و غیرها.

  • سعید !!!

بدان که‏ فضیلت و شرف آن را این بس که وارد است «العِلمُ عِلمان: عِلمُ الأبدان، و عِلمُ الأدیان»[1]. و با علم دین- که اساس مبدأ و معاد و علت غائى آفرینش و غایت کمال دانش و بینش است- قرین و مقدّم داشته شده؛ زیرا که تحصیل علم دین و اشتغال به وظایف اعمال آن‏- از طاعات و عبادات-، موقوف بر صحّت بدن و سلامت حواسّ و مدارک و قوا است، و صحّت و سلامت آن‏ها موقوف به دانستن اسباب و علامات هر یک و رعایت قوانین «کلّیه» و «جزئیه»، «علمیه» و «عملیه» آن است که اگر از آن انحراف ورزد و میل به مرض نماید، باز بر جادّه استقامت [و] صحّت راجع نماید و مستقیم دارد. و همین امور عبارت از «علم طبّ» است.

  • سعید !!!

و غایت و غرض آن، حفظ صحّت حاصله و استرداد صحّت زایله است.

و موضوع آن بدن انسان است؛ زیرا که بحث طبیب همگى مقصور بر عوارض ذاتیه آن است از حیثیت صحّت و مرض و حالت متوسطه میان آن هر دو- بنا بر رأى جالینوس- و بر علم به اسباب آن‏ها و بر معرفت و دلایل و علامات آن‏ها، و بر طریقه حفظ و معالجه آن‏ها.

بدان که طبّ، اوّلًا منقسم مى‏ گردد بر دو جزء: یکى علمى، که آن را «نظرى» گویند، و دیگرى عملى؛ یعنى «علم عملى».

  • سعید !!!

بد آن که‏ «طبّ» در لغت به معنى سحر و عادت و حذق در علوم و صنایع است و به اصطلاح اطبّاء عبارت از عملى است که دانسته مى‏ شود به آن احوال بدن انسان از حیثیت «صحّت» و «مرض» و صحّت عبارت از ملکه و یا حالتى است که با آن صادر گردد از انسان افعال صحیحه سلیمه و یا هیأتى است که به آن، انسان در مزاج و ترکیب بدن خود به حیثیتى باشد که صادر گردد از او کل افعال صحیح و سلیم. و مرض، به خلاف آن است.

  • سعید !!!

بیدارى در تمام کنش‏هاى خود برعکس خواب است. لیکن اگر بیدارى از حد بگذرد، مزاج مغز بهم مى ‏خورد و به نوعى خشکیدن مبتلا مى ‏شود و ناتوان مى‏ گردد، در نتیجه به نیروى عقل اختلال روى مى ‏آورد، اخلاط مى ‏سوزند و بیماری هاى شدید بروز مى‏ کنند. خواب بیش از حد داراى کنش متفاوتى است، باین معنى که نیروى نفسانى را کند و کم ‏احساس مى‏ گرداند؛ به مغز سنگینى روى مى ‏آورد و چون تحلیل رفتن در موقع خواب متوقف مى ‏شود،

  • سعید !!!

خواب و آرامش بسیار شبیه هم هستند و بیدارى مشابه حرکت است. لیکن خواب و بیدارى ویژگى‏ هائى دارند که نمى ‏توان آن را نادیده گرفت. مى‏ گوئیم: حرارت غریزى بر اثر خواب متوقف مى‏ شود و نیرو را از سر مى‏ گیرد و همه نیروهاى طبیعى را تقویت مى‏ نماید. خواب مجارى روان نفسانى را مرطوب مى‏ کند، آنها را بر اثر رطوبت سست مى‏ گرداند و گوهر روان را تیره (تکدیر) مى ‏نماید و از گداختن بازمى ‏دارد. در این حالت نیروهاى نفسانى به سستى مى ‏گرایند.

  • سعید !!!

یکى از انواع آب هاى مطلوب آب باران است، بویژه بارانى که در تابستان مى ‏آید و از ابرهاى همراه غرش رعد ناشى مى ‏شود. بارانى که از ابرهاى همراه با بادهاى توفانى حاصل مى‏ شود بوسیله بخار مولد و ابر بارنده تیرگى مى ‏گیرد و گوهر نابش ناباب مى‏ گردد و در آن کدورت بوجود مى ‏آید. آب باران با اینکه از آب هاى مطلوب است خیلى زود متعفن مى ‏شود، زیرا این آب بسیار لطیف است و تباه ‏کنندگان خاکى و هوائى در آن زود تاثیر مى‏ گذارند و تعفن در آن راه مى ‏یابد. اگر آب متعفن شود اخلاط را در بدن به عفونت دچار مى سازد و با سینه و صدا ناسازگار است. گروهى معتقدند تعفن سریع آب باران از آن است که باران زاده بخارى است که از رطوبت هاى گوناگون از زمین برمی خیزد و مجددا به زمین برمی گردد. اگر پندار آنان درست بود و منشاء باران همان بود که آنها مى ‏گویند آب باران جزو آبهاى نامطلوب بود و کسى آن را نمى‏ ستود. گفتار آنان درست نیست. علت تعفن سریع آب باران لطافت گوهر است و هر لطیف گوهرى براى تعفن آمادگى کامل دارد. اگر آب باران را بیدرنگ بجوشانند تعفن را کمتر پذیرا خواهد بود.اگر کسى موقعى بناچار آب باران متعفن را بنوشد و مواد ترش (حموضات) در پى آن بخورد زیانى بدو نمى‏ رسد.

آب چاه و قنات در مقایسه با آب سرچشمه نامطلوب بشمار مى‏ رود، چه این آب مدت ها در دل خاک زندانى بوده است، با خاکى‏ ها آمیخته است و مواد متعفن در آن وارد شده است. این آب بوسیله نیروى بازوى انسان و با بکار بردن فن و حیله به بیرون تراویده است. آبى نیست که داراى نیروى جهش و حرکت بطرف سطح زمین باشد. بدترین نوع این آبها آبى است که در لوله ‏هاى سربى جریانش داده ‏اند. سرب از نیروى آب مى‏ کاهد و غالبا سبب قرحه روده مى ‏شود.

  • سعید !!!

آب یکى از عناصر اصلى است و تنها همین عنصر است که وجودش در تمام غذاهاى تناول‏ شده ضرورى است. آب بخودى خود مغذى نیست ولى موجب رانده شدن غذا مى‏ گردد و در بلع و فرودادن آن کمک مى‏ کند.

اینکه گفتیم آب مغذى نیست دلیلش این است که آب جسمى است بسیط و تا موقعى که بسیط است و ترکیب نیافته است نمى ‏تواند مغذى باشد. عنصر غذائى عنصرى است که نیرویش بتواند بخون تبدیل گردد و بعد از «خون شدن» شکل اندام انسان را بخود بگیرد. چنین عنصرى حتما باید از سادگى بحالت ترکیبى تبدیل شده باشد.

آب گوهرى است که غذا را روان و رقیق مى ‏گرداند و آن را همراهى مى ‏کند تا به درون رگ ها برسد و تا موقع خارج شدن از بدن، همراه آن است. در تمام کارهاى غذا به آب نیاز هست و کمک آن لازم مى ‏باشد.

  • سعید !!!