هر طبیب، باید این علوم را بداند
و از جمله علوم ضروریه مر او را، ده علم است:
اوّل: علم فقه و حدیث است و تبعیت و ولاى اهل بیت- صلوات اللّه علیهم-؛ به حکم آیه کریمه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[1] و آیه وافى هدایت «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»[2]، اساس و بنیاد دین خود را بدان استوار دارد؛ تا آن که به ورود شکوک و شبهات شیاطین نفسانیه و شیاطین إنسیه باید که از جادّه استقامت نلغزد و منهزم نگردد.
و دوم: علم اخلاق است که آن را، خوب ورزد، و مَلَکه خود گرداند بعضى از آن را تا؛ صاحب خُلق نیکو باشد.
و سوم: علم حکمت است؛ براى تأیید و تشیید و تحقیق معانى و نکات و لطایف کلام و حُسن بیاناتِ صاحبان شریعت- صلوات اللّه علیهم-، که از آن شرافت و علوّ درجه و رفعت شأن آنها معلوم مى گردد. و عامل به علم حکمت باشد؛ یعنى حکیمِ راست گفتار و درست کردار و «واضعِ شىء در موضع لایق آن» و تابع حقّ و أمر حقّ باشد، نه تابع هوا و هوس. و آن که علم حکمت را براى إباحت و یا مخالفت شریعت آموزد؛ یعنى اصل شریعت را قرار دهد و حکمت را تابع و آلت فهم آن، نه بالعکس که موافق رأى و خواهش خود تأویل نماید آن را.
چهارم: علم منطق است؛ خصوص کلّیات خمسه و معرفت جوهر و عرض و حدود؛ براى معرفت حدود و رسوم اشیاء، و صحّت و مرض، و فرق میان ذاتى و عرضى، و عامّ و خاصّ، و لازم و مفارق، و آن که «کدام مزاج، در تحت کدام مزاج؟» و «کدام مرض، در تحت کدام مرض؟» و «لازم، کدام مرض؟ و اصلى، کدام؟ و شرکى عارضى کدام؟» وتقسیم امراض و غیرها.
پنجم: علم طبیعى است؛ براى آن که طبّ، متعلّق به علم طبیعى و فرعى از فروع آن است.
ششم: علم هندسه است؛ به جهت معرفت هیأت و شکل اعضاء مفرده و مرکّبه در تشریح اعضاء؛ از استقامت و انحناء، و تدویر و تثلیث و غیرها. و براى شناخت اکثر جراحات؛ مثلًا معرفت آن که جراحت مدوّر و عمیق، عسر البرء و جراحت صاحب زوایا، سهل البرء؛ زیرا که از جانب زوایا، گوشت صالح زود مى روید.
هفتم: علم هیأت است؛ به جهت معرفت فصول اربعه سنه- ربیع و صیف و خریف و شتا- از براى تنقیه؛ از فصد و اسهال و قىء و غیرها. و معرفت خطّ استواء، و تقسیم اقالیمِ سبعه، و عرض و طول بلدان، و أمزجه بلدان، و اهویه هر یک، و طلوع و غروب، و اوج و حضیض، و مقارنه و مقابله، و تثلیث و تربیع و تسدیس، و سایر نظرات کواکبِ سبعه سیاره و امور متعلّقه بدانها، و اوقات «بحارین» و غیرها.
هشتم: علم احکام نجوم است؛ جهت معرفت اوقات فصد و حجامت و اسهال؛ که در زاید النور- یعنى از اوّل ماه تا چهاردهم- و در وقتى که قمر در برج جوزا باشد، حتّى المقدور جایز نیست فصد و حجامت و اخراج خون، مطلقاً؛ مگر آن که ضرورتِ بسیار داعى و خوفِ هلاکت باشد. و فصد در وقت بودن قمر در جوزا ممنوع، و در أسد و یا حَمَل در حالت سعد و ناقص الضوء و تثلیث و تربیع و تسدیس، مجوز.
و حجامت کردن در بودن قمر در ثور و حجامت سینه در اسد و بر این قیاس در هر برجى که به عضوى منسوب است، چون قمر در آن برج باشد، حجامت آن عضو ممنوع است؛ مگر آن که در آن برج کوکبى سعد باشد و یا ضرورتِ بسیار، داعى بود. و حذر نماید از حجامت هر گاه قمر در سرطان باشد؛ زیرا که خوف حدوث «وضح» است. و سزاوار است حجامت در وقتى که قمر در برج ثابت و مسعود باشد از مناحس.
وجهت استعمال ادویه: که وقتى که قمر به برج مخالف طبیعتِ مرض و متّصل بهکوکبى که نیز مخالف طبیعت مرض و ناظر بر سعد باشد، نیکوست.
وجهت ترکیب ادویه: که در وقتى ترکیب نمایند که قمر در برج موافق طبیعتِ دوا باشد. و هم چنین اخذ و التقاط و اعطاى ادویه مفرده و مرکّبه.
وجهت اختیار وقت تنقیه به مُسهِل: که هنگام بودن قمر در برج مائى و هابط و فوق الأرض و متّصل به کوکبى سعد، مانند زُهره و غیر آن، جایز است و در مقارنه مشترى، غیر مجوَّز و حذر از آن اهمّ.
وجهت اختیار وقت استفراغ به قىء: که هنگام بودن قمر در ثور مسعود، و از تحت الأرض و متّصل به کوکب فوق الأرض نیکوست.
وجهت استعمال غرغره: در هنگامى که قمر در برج سعد و متّصل به مشترى و یا زهره و فوق الأرض بود، جید است.
وجهت استعمال حقنه: که وقتى که قمر در میزان و یا عقرب و متّصل به کوکب سعد و زاید النور بود، نیکوست. و زهره، در این امر اقواست از مشترى.
وجهت تعیین هنگام استحمام: که چون قمر در خانه مرّیخ و یا مشترى باشد نیکوست.
وجهت سر تراشى و مو از بدن ستُردن: در هنگامى که قمر در برج مائى باشد جید است و در برج سنبله، زبون.
بدان که این اختیارات و تعیین اوقات، در امراضِ غیر حادّه و توسعه وقت و غیر ضرورتِ شدیده است و در امراض حادّه و تضییق وقت و ضرورت شدیده، مراعات آنها ضرور نیست.
و نیز جهت معرفت اوقات بحارین که تعلّق به تزاید و تناقص نور قمر دارد. و هم چنین تزاید و تناقص و هیجان و سکون اکثر امراض؛ مانند «سانجر» که در ملک بنگاله عارض مى گردد که در هنگام مقارنه و مقابله قمر با شمس، وقت هیجان و اشتداد آن است و در اوقات دیگر ساکن و تفصیل بحارین- إن شاء اللّه تعالى- در باب حُمَّیات مذکور خواهد شد.
نهم: علم حساب؛ جهت معرفت «ضروب» و «قسمت» درجات ادویه مرکّبه و استخراج امزجه و مقادیرِ شربات آنها و آن چه محتاج به حساب باشد.
دهم: علم کهانت و فراست است؛ که از بعض احوال و علامات و هیئات مَرضى و اشکال خلقت و صورت آنها در یابند که: «زود شفا خواهد یافت یا نه؟» و یا «عاقبت بخیرند؟» و یا «انتقال به امراض و أعلال دیگر خواهند نمود و یا به هلاکت؟» و بر این قیاس، امور جزئیه اتّفاقیه.