فضیلت و شرف علم طب
بدان که فضیلت و شرف آن را این بس که وارد است «العِلمُ عِلمان: عِلمُ الأبدان، و عِلمُ الأدیان»[1]. و با علم دین- که اساس مبدأ و معاد و علت غائى آفرینش و غایت کمال دانش و بینش است- قرین و مقدّم داشته شده؛ زیرا که تحصیل علم دین و اشتغال به وظایف اعمال آن- از طاعات و عبادات-، موقوف بر صحّت بدن و سلامت حواسّ و مدارک و قوا است، و صحّت و سلامت آنها موقوف به دانستن اسباب و علامات هر یک و رعایت قوانین «کلّیه» و «جزئیه»، «علمیه» و «عملیه» آن است که اگر از آن انحراف ورزد و میل به مرض نماید، باز بر جادّه استقامت [و] صحّت راجع نماید و مستقیم دارد. و همین امور عبارت از «علم طبّ» است.
و نیز انسان را به دانستن علم طب و ترکیب و تشریح بدن خود از بَدو خلقت و تشریف «نفخ روح» مضاف به امر ربّ جلیل- جلَّ شأنُه- و تعلّق نفس حرارت و رطوبت غریزیه و ارواح و قواى طبیعیه بدنیه بدو و احاطه و شمول آن به جمیع اعضاء و جوارح و مدارک و قوا؛ به مرتبه [اى] که هیچ ذره اى از قبضه تدبیر و تصرّف و علم و احاطه او بیرون نیست و بدون اراده او حرکتى و امرى- مطلقاً- صادر نمى تواند گشت و أدنى اذیتى و آفتى که به بدن وارد گردد- خواه از خارج و خواه از داخل- فى الفور آگاه مى گردد، باعث معرفت به نفس خود است که کلید و دلیل معرفت پرودگار خود است، به حکم آیه کریمه «وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»[3]. «ا فلا ینظر الأنسان إلى نفسه»[4] و حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربَّه»[5] و «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربّه»[6].
[دیگر] آن که روح و نفس او و بدن و جمیع متعلّقات آن به مثابه بدن اوست نزد روح ونفس او؛ که بدون علم و اراده و امر او- سبحانه- هیچ حرکتى و امرى از نفس صادر نمى گردد و از خود هیچ حرکتى و اراده ندارد مانند «بدن»، و زنده پاینده، همه اوست سبحانه.
و نیز علم به آن که روح و نفس او اشرف ارواح و نفوس و بدن او اشراف ابدان و ترکیب او اجمع و أتقن و أحکمابدان کل موجودات است و هیچ موجودى از موجودات، چه روحانیات و چه جسمانیات، و چه مجرّدات و چه مادّیات و چه لطایف و چه کثایف نیست که در آن مجمع و ترکیبْ مخمّر نیست و شکل و هیئت و صورت او بهترین اشکال و هیئات و صور مخلوقات است، حاصل مى گردد. و لهذا بعد از معرفت و تبیین این امور بى اختیار به زبان حال و مقال گوید «فتبارک اللّه احسن الخالقین»[8].
و در نهایت، کمال وصول که معرفت «خود» است؛ که بندهاى مخلوق، ضعیف، حقیر، فقیر و محتاج در جمیع امور به او- سبحانه- است. و [به سبب] عدم احاطه و شمول معرفت به کُنِه ذات و صفات و افعال او- تقدس و تعالى- و بى نهایتى و بى نیازى وعزت او سبحانه، به لسان عجزْ نطق به «ما عرفناک حقَّ معرفتک»[9] نماید. و به سبب قصور از امتثال حقّ عبادت و اداى شکر نعماى بى نهایت قدیم و جدید او، که دم به دم به او مىرسد، که اگر لحظه یى و آنى نرسد معدوم مى گردد، خواهد گفت «ما عبدناک حقَّ عبادتک»[10]؛ زیرا که عبادت، فرع معرفت و به قدر آن است.
به بیان دیگر آن که: شرافت و فضیلت بر دو قسم است: یکى ذاتى، و یکى عرضى. و ذاتى، یا مختص به نوع است و یا به شخص.
و امّا فضیلت و شرف «نوعى» آن، به اعتبار تعلّق نفس ناطقه است بدان و جامعیت آن مر نفس حیوانى و نباتى را؛ چنان چه فضیلت حیوان بر نبات به اعتبار تعلّق نفس حیوانى است بدان و فضیلت نبات بر جمادْ به جهت تعلّق نفس نباتى است بدان و فضیلت جماد بر بسایط به اعتبار ترکیب است و ظهور فنون افعال و خواصّ و منافع است از آن. و شرف فضیلت انسان بر ملک نیز به جهت تعلق نفس ناطقه و ترکیب جسد و صدور افعال و اعمال متفننه متکثّره از علوم و معارف و حقایق و طاعات و عبادات و غیرها و مخصوص بودن آنها هر یک به امرى خاص و تجرّد است «و ما منا الّا له مقامٌ معلومٌ»[12] و مأمور شدن به سجده حضرت آدم (ع) و تعلیم او کلّ اسما[13] مر ایشان را؛ که هر دو دلیل و شاهد آناند.
نیز خلقت همه اشیاء براى او و براى خدمت اوست و خلقت او براى معرفت او- جل شأنه-؛ به حکم حدیث قدسى «یا ابن آدم، خلقت الأشیاء لأجلک و خلقتک لأجلى».[14] امّا فضیلت و شرف «شخصى» او به اعتبار علم و معرفت او به خود و پرورگار خود است؛ پس هر چند و هر که را علم و معرفت به خود و پروردگار خود زیاده باشد، او افضل و اشرف از دیگران خواهد بود. و فضیلت و شرف علماء و عرفاء بر جهلاء، ظاهر و بین است و عقل و شرع، گواه آن و آیات و احادیث بسیار، ناطق بدان؛ از آن جمله، کلام معجزْ نظامِ جناب ولایت مآب- صلوات اللّه علیه- که:الناسُ من جهه التمثالِ أکفاءُ أبوهمُ آدمٌ و الأمُّ حوّاءُ ما الفخرُ إلّا لأهلِ العلمِ أنّهم جو الجاهلونَ لأهل العلمِ أعداءُ[16] و امّا شرف و فضیلتِ عارضى او بر دو قسم است: نوعى و شخصى.[17]
امّا «نوعى» آن است که ترکیب و مزاج بدن انسان، به اعتبار اعدلیت و قابل «نفخ روح» و تعلّق «نفس ناطقه» است. و نفس ناطقه او قابل و لایق تحصیل جمیع کمالاتِ صوریه و معنویه، ظاهریه و باطنیه و علوم و معارف حقّه است.
و امّا «عارضى و شخصى»؛ آن بر دو قسم است:
یا محتاج به کسب و تعلیم نیست از دیگرى؛ مانند [علوم] انبیاء و اوصیاء آنها- صلوات اللّه علیهم- که علوم و معارف آنها ذهنى لدُنّى است و لهذا اشرف کلّ مخلوقات اند و خلیفة اللّه، و سایر النّاس همه مأمور به تبعیت و اطاعت آنها؛ خصوص نبى ما و اوصیاء او که اهل بیت اطهار اویند، صلوات اللّه و سلامه علیه و علیهم اجمعین- که مبعوث بر کافه خلایق اند، در دنیا و در عقبى [و]، شافع کلّ- چه ابرار و چه فجّار- و قسیم جنّت و ناراند.
و یا محتاج به کسب و تعلیم و تحصیلاند. و در این، همه متساوى نیستند؛ بلکه بعضى را قوّه و استعداد و لیاقتْ زیاده است بر بعضى؛ به حکم آیه کریمه «خَلَقَکُمْ أَطْواراً»[19] و انبیاء و اوصیاء نیز هر یک در مرتبه خود متفاوت اند؛ به حکم آیه کریمه «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى بَعْضٍ»[20] «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ».[21] پس، از این بیانات [به وضوح] رسید که اشرف و افضلِ کلّ مخلوقات، انسان است. و از بنى نوع انسان، کسى است که اعلم و اعرف و کثیر النفع و متفقّدتر به احوال کافه خلایق، خصوص بیچارگان و محتاجان و درماندگان و علیلان و ضعیفان بنى نوع خود که[22] مبتلا به امراض و أسقام باشد. و کدام خیر و ثواب از آن زیاده است که شخصى که مبتلاى به مرضى باشد که از حرکت و قیام و قعود و إتیان عبادات عاجز باشد و شخصى او را معالجه نماید و صحّت یابد؟!
[1] ابو الفتح محمد بن على کراجکى، معدن الجواهر، مرتضویه تهران 1394، ه-. ص 25.
[3] سوره ذاریات، آیه 21.
[4] ( ا فلا ینظر الانسان الى نفسه) جمله معترضه مفسرهاى است که مؤلف بعد از آیه آورده است.
[5] علامه مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى بن مقصود على مجلسى ثانى، بحارالأنوار، موسسه الوفا، بیروت 1404 ه-. ق، ج 2، ص 32.
[6] شیخ تاج الدّین، محمد بن محمد بن حیدر شعیرى، جامع الأخبار، رضى قم، 1363، ص 185.
[8] سوره مؤمنون، آیه 14.
[9] علامه مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى بن مقصود على مجلسى ثانى، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ه-. ق، ج 68، ص 23.
[10] همان مأخذ.
[12] سوره صافات، آیه 164.
[13] اشاره به آیه( و علّم آدم الاسماء کلّها) سوره بقره، آیه 31.
[14] شیخ حر عاملى، جواهر السنیه فى احادیث القدسیه، ترجمه زین العابدین کاظمى خلخالى ص 632 ح 640، تهران انتشارات دهقان، چنین آمده: عبدى خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلى.
[16] دیوان الامام على( ع) مقدمه و اصلاحات مصطفى زمانى، قم انتشارات پیام اسلام، بهار 1368، ص 36، بیت دوم چنین آمده است:
و قیمه المرء ما قد کان یحسنه و الجاهلون لاهل العلم اعداءُ و مردم در جهات ظاهرى هیچ فرقى با هم ندارند و پدر و مادر آنها همگى همان آدم و حواست و تنها افتخار براى اهل علم است و نادانان با اهل علم دشمن هستند
[17] الف: جمله( و اما شرف ... و شخصى) حذف شده.
[19] سوره نوح، آیه 14.
[20] سوره اسراء، آیه 55.
[21] سوره زخرف، آیه 32.